کد مطلب:94450 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:192

خطبه 033-در راه جنگ اهل بصره












[صفحه 140]

عبدالله ابن عباس می گوید: روزی در ذی قار (كه مكانی و یا چاه آبی بود نیمه راه كوفه و واسط نزدیك بصره) به خانه علی (ع) وارد شدم دیدم پای پوش پاره خویش را می دوزد هنگامی كه مرا دید گفت: بهای این كفش چقدر است؟ گفتم: - بی مقدار است و به چیزی نمی ارزد گفت: بخدا سوگند كه این كفش بی بها، نزد من بسی عزیزتر از خلافت بر شماست. اما من پیشوائی را پذیرفتم برای اینكه حقی را جاری كنم، یا باطلی را دور سازم پس از این گفتگو از خانه بیرون شد و بر بالای منبر این خطبه را ایراد كرد اینك كه به جنگ با بصره نشینان می رویم، تو ای پسر عباس سخنانم را بشنو یزدان سبحان، هنگامی محمد رسول خویش را به پیامبری برگزید كه، میان عرب كسی علم و دانشی نداشت و از آنان هیچكس را ادعای رسالت و نبوت نبود. آنگاه برگزیده خدا، این قوم را بسوی زندگی ازلی و سعادت ابدی و عالیترین جایگاه بشری رهبری كرد. تا اینكه درفش و نیزه هاشان راست و افراشته شد، و سنگ پایه لغزنده كاخ سعادتشان، استوار گردید. خدا گواه است من از كسانی بودم كه سپاه دشمن را بدور می راندند و بسوی هدایت و رستگاری رهنمون می شدند تا اینكه سرانجام آن دشمنان، تار و مار شده، جملگی بگریخت

ند، و من در این كارزار هراس آلود، نه سستی ورزیدم و نه بیمی بدل راه دادم بی هیچ گزافه ای، امروز هم هدف و اراده و عزیمتم به جنگ در بصره، همچون آغاز كارزارهایم در ركاب رسول خدا است بخدا سوگند، پرده ناراستی و باطل را به یكباره از هم بدرم، تا راستی حق از میانش بدر آید و چشمها را خیره كند مرا با قریش چه سر و كاری است!؟ سوگند به خدا، آنروز كه آنها در كفران، راه طغیان را در پیش داشتند، در نبردی سخت با آنان در جنگ آمدم، و امروز در میان فتنه سازی و فریب خوردگیشان، با همان سرسختی، باید با آنان در ستیز آیم. بدانسان كه دیروز در جنگ همرزمشان بودم، امروز هم با استقامت و پایداری در برابرشان خواهم ایستاد


صفحه 140.